English Version
This Site Is Available In English

پشت هر حادثه حکمتی نهفته است

پشت هر حادثه حکمتی نهفته است

همسفر مهرنوش و مسافرشان با آنتی‌ایکس مصرفی هروئین و شیشه وارد کنگره شدند و هم‌اکنون مدت چهار ماه است که به روش درمان DST با شربت OT در  به راهنمایی مسافر اشکان و همسفر زهره در حال انجام سفر اول هستند. رشته ورزشی والیبال ، آماده جسمانی

شما به همراه برادرتان در حال انجام سفر اول هستید، همسفر بودن برای چندین سال، چه احساسی دارد؟
من با ناامیدی وارد کنگره نشدم؛ هرچند هیچ شناختی نداشتم؛ اما ایمان داشتم که کنگره۶۰ همان مکانی است که برای من و برادرم مناسب خواهد بود. در سال اول آمدیم و رفتیم، به خودم گفتم: سخت نمی‌گیرم، کم‌کم مسیر را پیدا می‌کنیم. در سال دوم تلاش کردم، نگاه عمیق‌تری داشته باشم و حتی به تصویرسازی پرداختم. اما سال سوم، احساس ترس بسیاری داشتم، هرچند به نظر خود، همسفر خوبی بودم؛ اما هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود. این سؤال برای من پیش آمد که چرا همچنان در این مسیر هستم؟ حس و حال حاضر من این است که پشت هر حادثه، حکمتی نهفته است. به جای آنکه به خدا بگویم: چرا؟ تصمیم گرفتم،مشکلم را بپذیرم. اکنون هوشیار و کمی گیجم، گویی سوار بر چرخ‌ و فلکی هستم که مدام در حال چرخیدم هستم، سرم گیج می‌رود و در عین حال از طبیعت اطرافم لذت می‌برم. آسمان دلم، گاهی آفتابی و گاهی مهتابی است.

محبتی که مدنظر وادی چهاردهم است، چگونه محبتی است؟ 
محبتی که در وادی چهاردهم مورد توجه قرار دارد جنسی از بلور شفاف است، بلوری که چنان زلال و بی‌رنگ است که خود بلور دیده نمی‌شود. شما جامی بلورین را تصور کنید که شربتی در آن قرار دارد، زمانی که نگاه می‌کنید، گویی چیزی آن را احاطه نکرده است. تنها زمانی که دست می‌برید تا شربت را بردارید، وجود جام را احساس می‌کنید. 
این محبت، به پاکی و شفافی همان بلور است. محبتی که وادی چهاردهم بر آن تأکید دارد، چنان سبک و شفاف است که بلورین بودن آن را نمایان می‌کند. هنگامی که وارد وادی چهاردهم می‌شویم؛ پس از انجام تزکیه و تسویه‌های فراوان، زمان آن فرا می‌رسد که این محبت، شعاعی ایجاد کند که تمامی انسان‌ها و موجودات را در برگیرد.

برخی همسفرها در سفر اول به دنبال رهایی هستند و در صورت طولانی شدن سفر، خسته شده و از کنگره می‌روند، دلیل ماندگاری شما با چنین شرایطی در کنگره چیست؟
راستش را بخواهید، من نیز مانند بقیه همسفرها در سفر اول، تنها به رهایی فکر می‌کردم و از این قاعده مستثنا نبودم، طبیعی بود که با طولانی شدن سفر، احساس خستگی کنم؛ اما عشقی که به مسافرم داشتم، من را در این مسیر نگه داشت. غم و اندوه را تجربه کردم؛ اما ناامید نشدم، زخم خوردم؛ ولی به کسی زخم نزدم، تاریکی را دیدم؛ اما کنگره برای من نوری روشن کرد که مسیر خود را پیدا کنم و به همین دلیل تاکنون در این مسیر مانده‌ام و دلیل دیگری که برای ادامه دادن دارم، این است که من زندگی را همچون جریانی بی‌پایان می‌بینم و می‌خواهم در کنار این جریان حرکت کنم. کنگره این امکان را به من می‌دهد که پیوسته در حال آموختن باشم و سکون برای من معنایی ندارد. امیدوارم هیچ‌کدام از ما در این مسیر تکراری نباشیم.

به نظر شما چرا مبحث بخشش در وادی محبت گنجانده شده است و این دو چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ 
مبحث بخشش در وادی محبت آمده است، چراکه اصولاً رسیدن به این وادی به معنای توانایی بخشیدن است. با بخشیدن، محبت چندین برابر می‌شود. تا زمانی که شخصی نبخشیده باشد، مشخص نیست که چه میزان محبت در دل دارد. اما به محض اینکه عمل بخشش را انجام می‌دهد، به عشق دست می‌یابد. 
بخشش در ظاهر اتفاق می‌افتد، اما در باطن محبت دریافت می‌شود. رابطه میان بخشش و محبت، مانند چرخه‌ای از دادن و گرفتن است. بخشیدن یعنی خرج کردن از نظر مادی و معنوی که برای رسیدن به محبت؛ باید این بها را پرداخت.
خداوند انسان را آفرید تا عشق مخلوق به خالق را تجربه کند؛ اما این عشق، بهایی داشت که آن از دست دادن لوسیفر بود. رابطه میان بخشش و محبت این است که ابتدا انسان را عاشق می‌کند و سپس او را در عشق غرق می‌سازد.

به نظر شما چه چیزی مانع عشق ورزیدن و محبت کردن واقعی می‌شود؟
از نظر من محبت، جنس بلوری دارد، آنچه مانع عشق ورزیدن و محبت کردن واقعی می‌شود، همانند غباری است که بر سطح بیرونی جام بلورین وجود ما می‌نشیند. ظرف وجود، همواره درون خود بلور زلال و پاک است؛ اما این کدری‌های بیرونی، شفافیت درونی را از دید ما پنهان می‌کنند. هر آنچه درون این ظرف ریخته شود، به واسطه‌ این کدری‌ها، کدر دیده خواهد شد.
برای رسیدن به عشق و محبت واقعی، باید آلودگی‌هایی که به سطح بیرونی ظرف وجود چسبیده‌اند، شسته شوند. این آلودگی‌ها همان احساسات منفی و حس‌های آلوده‌اند که مانع بروز عشق و محبت می‌شوند. تنها زمانی که این لایه‌های آلوده پاک شوند، می‌توانیم از زلالی و شفافیت درونی ظرف وجودی بهره‌مند شویم و عشق و محبت واقعی را به دیگران نثار کنیم.

کلام آخر:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به واسطه مسافرم با کنگره۶۰ آشنا شدم. از جناب مهندس و خانواده محترم ایشان نهایت تشکر را دارم. همچنین از تمامی عزیزانی که در پیش‌برد اهداف کنگره۶۰ با عشق و اخلاص در حال خدمت هستند، قدردانی می‌کنم. از خداوند بزرگ خواستارم که من نیز بتوانم، سهمی در پیش‌برد اهداف کنگره۶۰ داشته باشم. همیشه موفق و پایدار باشید.

همسفر نعیمه و مسافرشان با آنتی‌ایکس هروئین وارد کنگره شدند مدت ۶ ماه به راهنمایی راهنما علی و راهنما همسفر فاطمه به روش DST و با داروی OT سفر کردند و هم‌اکنون در حال سفر مجدد هستند، ورزش همسفر والیبال.

شما به دلیل طولانی شدن سفرتان، در یک دوره‌ای مجبور به عدم حضور در لژیون شدید. این فراق از لژیون چگونه بود؟
اول از همه از خدای خوبم سپاسگزارم که چنین مکان مقدسی را سر راه من قرار داد تا بتوانم به عمق وجود خود پی‌ببرم و معنای واقعی آرامش را تجربه کنم. زمانی که به‌ خاطر عدم حضور مسافرم در کنگره از لژیون حذف شدم، احساس کردم که گویی بخشی از وجود خود را از دست داده‌ام و اشک، پیوسته همراه من بود؛ اما این فرصت را از خود دریغ نکردم و خانه امیدم را از دست ندادم، می‌دانستم که طبق وادی دوم، همیشه امید وجود دارد و تنها مکانی که می‌تواند مسافرم و خودم را درمان کند، همین مکان است.
برای کسانی که حال خوش ندارند، دو راه بیشتر وجود ندارد یا به کسانی که خواستار حق و حقیقت‌ هستند، ملحق شوند یا بگذارند نیروهای مخرب آن‌ها را به عمق ظلمات ببرند، به خود گفتم: «اگر می‌خواهی به حق و حقیقت برسی؛ باید صبر کنی تا نیروهای مخرب درون تو بازسازی شوند» و باید در کارگاه‌ها شرکت کنی تا آموزش بگیری.
شاید لازم بود که نقطه تحمل خود را افزایش دهم و این وضعیت برای من درس عبرتی باشد تا بتوانم، بهترین بهره را از آموزش‌ها ببرم. زمانی که مسافرم بار دیگر وارد کنگره شدند، به لطف خدا من نیز دوباره از نعمت لژیون بهره‌مند شدم. با اینکه مسافرم هنوز درمان نشده؛ اما به این باور رسیدم که همچنان درون من تخریب‌های بسیاری وجود دارد و تا زمانی که این تخریب‌ها صیقل نیابند، اذن ورود مسافرم صادر نخواهد شد.
امیدوارم همه کسانی که این نعمت از آن‌ها گرفته می‌شود، امیدشان را از دست ندهند و زود جا نزنند. اگر این آموزش‌ها نبود، مشخص نبود سرنوشت زندگی من چه می‌شود و دائم فکر خودکشی به ذهنم می‌رسید؛ چراکه نمی‌توانستم بپذیرم، همسر من یک مصرف‌کننده است. اما به این باور رسیدم که او بیمار است و خدا این ظرفیت را در وجود من دید که چنین آزمایش بزرگی را در مسیرم قرار داد. همیشه می‌گویند: «هر چه دیر آید، خوش آید.» امیدوارم لذت این آرامش در آینده‌ای نه چندان دور، نصیب من نیز شود.

در کنگره گفته شده است که ما از وادی تفکر به وادی محبت سفر می‌کنیم. اما نقش تفکر در محبت چیست و آیا برای محبت‌ورزیدن، نیاز به تفکر است؟
در بسیاری از سخنان شنیده‌ایم که «یک ساعت تفکر، برابر با هفتاد ساعت عبادت است»؛ زیرا تفکر علاوه‌بر ذکر خداوند، شامل دو عنصر مهم دیگر نیز می‌شود: معرفت و افزایش محبت است.
باید به خاطر داشته باشیم که تصویر زندگی ما همان چیزی است که با قلم افکارمان ترسیم می‌کنیم، اگر نقصی در این تصویر می‌بینیم، بهتر است با پاک‌کنی از جنس انرژی مثبت و اندیشه‌های سازنده، آن را پاک کرده و دوباره با قلم افکارمان به طراحی و رفع آن بپردازیم.
همچنین لازم است، یادمان باشد که بزرگ‌ترین مسائل را انسان‌ها با طرز فکرشان نسبت به جهان اطرافشان می‌سازند. بنابراین بهتر است، لنز دوربین فکرمان را با دستمالی از جنس محبت، عاطفه، عشق و بخشش پاک کنیم تا تصویری شفاف‌تر و زیباتر از زندگی به‌دست آوریم.

اگر گاهی به هر دلیلی نتوانستیم در کنگره حضور داشته باشیم، چگونه می‌توانیم اتصال خود را حفظ کنیم؟
من  سی‌دی‌ نوشتن را ترک نکردم تا از آموزش‌ها دور نمانم. هرگاه با مشکلی مواجه می‌شدم، کتاب ۶۰ درجه زیر صفر را باز می‌کردم و از آن کمک می‌گرفتم تا راهی برای یاری خود پیدا کنم. همیشه راهنما همسفر فاطمه می‌گفت: کنگره نعمتی است که نصیب هر کسی نمی‌شود؛ پس باید قدر این نعمت را بدانیم و نباید فقط تماشاچی باشیم، بلکه باید سعی کنیم، آموزش‌هایی که می‌گیریم را عملی نماییم؛ چراکه تنها از این طریق، می‌توانیم به صلح، آرامش و در نهایت به عشق برسیم.

منظور از «آنچه باور است، محبت است» چیست؟
شاید این جمله به این معنا باشد که هر باوری که در زندگی داریم و بر اساس آن پیش می‌رویم، اگر به محبت ختم نشود و چاشنی محبت نداشته باشد، ارزش و اعتباری نخواهد داشت. این باور است که ما را به نتایج مطلوب می‌رساند. انسان‌هایی که محبت ندارند و وجودشان از محبت دیگران خالی است، مانند ظرف‌های خالی هستند.
اگر وجود خود را به ظرفی تشبیه کنیم، حتی اگر آن ظرف پر از علم و دانش باشد، ولی محبت در آن نباشد، همچنان خالی به‌نظر می‌رسد. اگر برای فرزند خود، هر کاری انجام دهم، اما به او محبت نکنم؛ مانند همان ظرفی هستم که پر از علم و دانش است؛ ولی بدون محبت، تهی است و این بی‌محبتی باعث می‌شود، فرزندم از محبت من بی‌بهره بماند و در نهایت، نتیجه‌ مطلوبی نداشته باشد.

عامل قدرت و استقامت یک همسفر چیست؟
آقای مهندس در سی‌دی‌های خود بیان کرده‌اند: «زمانی که چیزی را طلب می‌کنیم، باید در مسیر آن تلاش کرده و استقامت نشان دهیم». من نیز این زندگی را انتخاب کرده‌ام و وظیفه دارم برای رشد و ارتقای خود، مسافر و تنها فرزندی که دارم، تلاش کنم و نباید اجازه دهم که هر بادی، شاخه‌های زندگی من را بلرزاند یا حتی این درخت را از ریشه جدا کند.
هنگامی که جذب آموزش‌ها شدم، دریافتم که چقدر تخریب درون من وجود دارد. علاوه بر این، پیوند محبت میان من و مسافرم باعث شده است که همچنان استوار بمانم. یک همسفر؛ باید از گذرهای سخت و طاقت‌فرسای زندگی عبور کرده و استقامت خود را تقویت کند. قدرت یک همسفر، همچون عقابی است که در سخت‌ترین گذرگاه‌ها آشیانه‌ای می‌سازد و اجازه نمی‌دهد، چیزی به لانه‌اش دسترسی پیدا کند.

کلام آخر:
از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان که چنین بستر پربار و ارزشمندی را در اختیار ما قرار دادند،  از شما که این فرصت را به من دادید تا به خودم خدمت کنم و در مسیر رشد و آگاهی گام بردارم و از راهنما همسفر فاطمه که اگر آموزش‌های ارزشمند ایشان نبود، نمی‌دانستم امروز باید چگونه تصمیمات مهم زندگی‌ را اتخاذ کنم از صمیم قلبم سپاسگزاری می‌کنم.
آرزوی قلبی من این است که همه افرادی که مانند من سفرشان طولانی شده به اذن خداوند، آرامش به زندگی آن‌ها بازگردانده شود و در کنار مسافران خود به حال خوش و عشق برسند.

عکس: همسفر هیلدا رهجوی راهنما همسفر لیلی (لژیون نوزدهم)
مصاحبه‌گر: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ویراستاری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .